فارماتون

ای عشق ، که جمله از تو شادند

فارماتون

ای عشق ، که جمله از تو شادند

  • ۰
  • ۰

سلام

توی این مدت که این وبلاگو ساختم ، مجموع نمایش ها 2379، مجموع بازدید کننده ها 1152 و مجموع نظرات 51 ....

ممکنه به نظر مضحک باشه اما من شمردم که چه تعداد از نظر ها رو کدوم یکی از دوستام نوشتن .

47 نظر مربوط به لیلی ، مرتضی ، سوری و زهره . کلا هم 6 نفر واسه من نظر گذاشتن.

وقتی از بین 1152 نفر ، فقط 6 نفر نظر میدن ، به نظرم معنای خاصی رو القا میکنه . البته باید بدون تعارف بگم که همین 51 نظر بسیار برای من ارزشمنده . یعنی مثلا هر یه نظری که دوستام میذارن به اندازه ی 30 تا نظر خوشحالم میکنه اما در هر حال جای تعجب داره که کسی رغبت نمیکنه برام چیزی بنویسه غیر از دوستام.

شاید واقعا دارم مزخرف مینویسم و دوستام هم توی رودربایستی نظر میدن . وگرنه حداقل یه آدم غریبه باید یه عطسه ای سرفه ای چیزی میکرد من بفهمم غیر از دوستام کسی این نوشته ها واسش جالبه

اگه اینطوره ترجیح میدم یا دیگه ننویسم یا با عرض شرمندگی از دوستانی که نظر میدن ، نظراتو ببندم که کسی مجبور به کاری نشه .

چون اگه قراره من برای دوستام بنویسم که ایمیل و آدرس وبلاگ همشونو دارم و هر موقع دلم تنگ شد با هاشون ارتباط برقرار میکنم .

واقعا نمیخوام کسی مجبور به نظر دادن باشه .

واسه پست قبل فقط لیلی نظر داده ........ تازه کلی خواهش تمنا کرده بودم و کمک خواسته بودم . بگذریم

شاید با توجه به اینکه این روزا سرم هم یه کم شلوغه و کلی درس نخونده دارم و پایان نامه هم اعصاب فولادی میخواد گهگاه سر کار رفتن هم هست بهتر باشه که مدتی ننویسم .


ای توبه ام شکسته ، از تو کجا گریزم؟

ای در دلم نشسته ، از تو کجا گریزم؟

ای نور هر دو دیده ، بی تو چگونه بینم؟

وی گردنم ببسته ، از تو کجا گریزم؟

ای شش جهت ز نورت ، چون آینه ست شش رو

وی روی تو خجسته ، از تو کجا گریزم؟

دل بود از تو خسته، جان بود از تو رسته

جان نیز گشت خسته ، از تو کجا گریزم؟

گر بندم این بصر را ، ور بسکلم نظر را

از دل نه ای گسسته ، از تو کجا گریزم؟

مولانا





  • ۹۴/۰۷/۱۰
  • مانا مانا

نظرات (۹)

باشد بنای خیری
پاسخ:
ممنون
من حالم خوب نبود. ولی برا وبلاگ گل و گیاه منم همینطوره میان میخون و میرن حس بدیه ولی من دیگه عادت کردم...
پاسخ:
امیدوارم الان خوب باشی . 
سلام :)
بابا من واسه پست قبل انقدر جامع و کامل راهنمایی کردم دیگه کسی حرفی نداشته بزنه خب ؛)))
گذشته از شوخی، وبلاگ نویسی مدتیه کم رونقه ضمن اینکه عزیز دلم تعداد نظرات چه اهمیتی داره؟ من به شخصه وبلاگ خلوت که فقط چندتا از دوستهام باشن رو ترجیح می دم، فکر می کنم اینطوری ارامش بیشتری برقراره ؛)
مطمئن باش هیچ کدوم هم از روی رودربایستی کامنت نمی ذاریم حالا اگه دوست داری یه مدت ننویسی و به کارات برسی تصمیم با خودته اما دلمون واسه خودت و نوشته هات تنگ میشه :**
ارتباط با ایمیل تلگرام اینستاگرام.... خوبه اما وبلاگ حس خونه رو برای من تداعی می کنه همه اینها به کنار، من که وبلاگم تعطیله تو هم کامنتها رو ببندی کجا مرتضی رو اذیت کنیم؟ تو وبلاگ خودش که هر قرن یه بار آپ میشه؟؟؟ ؛)))
پاسخ:
سلام . تو که عشقی :*
ببین تعداد اصلا مهم نیست . ولی وقتی حتی یک نفر غیر از شماها نظر نمیذاره میگم شاید یه ایرادی وجود داره و شما هم رو حساب دوستی نظر میدین:))))
مرتضی رو دیگه نمیشه اذیت کرد کم میاد . اینجوری فایده نداره :))
من تازه وبلاگ جدیدتون پیدا کردم تو بلاگفا اونم تو نظرات میرزا ه خاتون😀
پاسخ:
سلام . خوش اومدین :)
سلام :)

راستش کلا کسی حال و حوصله وبلاگ نداره این روزا. دلیلش هم شاید این باشه که همه با موبایل میرن نت و دیگه نمیخوان تو وبلاگها باشن وقتی تلگرام و اینستا و لاین هست.

ولی بستن کامنت ها کار درستی نیست مانا جان. بذار باز باشه شاید یکی خواست حرف بزنه خووو :)
پاسخ:
سلام عزیزم . آره من خودم هم بیشتر به اینستاگرام و تلگرام سر میزنم .
بستن نظراتو دوست ندارم ....
من در این پست و پست قبلی نظر داده بودم😢
پاسخ:
ممنونم.
قرار نبود پست غیر ارزشی و ناله بذاریا !
الان قصدت از اعلام آمار چیه دقیقا؟ منم مجبور میشم شفاف سازی کنم اونوقت :))). بگم؟؟ بگم؟؟ :))
نوشتن به خودی خود خوبه و اگه با تبادل نظر همراه باشه که خیلی بهتره
سر همه شلوغه من برم که بچه ام رو گازه :))
خیلی شعر قشنگی بود، در ضمن سعدی جان میفرمایند : 

چه خوش است بوی عشق از نفس نیازمندان 

دل از انتظار خونین دهن از امید خندان

مگر آن که هر دو چشمش همه عمر بسته باشد

به ورع خلاص یابد زفریب چشم بندان

نظری مباح کردند و هزار خون معطل

دل عارفان ببردند و قرار هوشمندان

سر کوی ماه رویان همه روز فتنه باشد

زمعربدان و مستان و معاشران و رندان

اگر از کمند عشقت بروم کجا گریزم

که خلاص بی تو بند است و حیات بی تو زندان

نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنو

که قیامت است چندین سخن از دهان چندان

اگرم نمی پسندی مدهم به دست دشمن

که من از تو برنگردم به جفای ناپسندان

اگر این شکر ببینند محدثان شیرین

همه دست ها بخایند چو نیشکر به دندان

همه شاهدان عالم به تو عاشقند سعدی

که میان گرگ صلح است و میان گوسفندان

پاسخ:
چس ناله عزیزم :)) ناله چیه؟
خب اینم پست ارزشی بود دیگه ، یعنی چی میان میخونن ، نظر نمیدن ؟ :))))
نوشتن خیلی خوبه و همین که دوستام میان میخونن و وقت میذارن نظرشونو میگن واقعا واسم ارزش داره بی نهایتم خوشحال میشم . فقط این سوال در ذهن ایجاد میشه که نکنه ایرادی توی این نوشته ها هست که کسی تمایلی بهش نشون نمیده غیر از دوستای عزیز تر از جان.
بچه ی من مثه خودم گرماییه گذاشتمش تو یخچال ، دارم به نظر تو جواب میدم :)) همچین آدمیم من :))))))))))
شعری که نوشتی خیلی قشنگ بود مرسی واقعا
شراب تلخ میخواهم که مرد افکن بود زورش *** که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
نظر کردن به درویشان منافی بزرگی نیست *** سلیمان با چنان حشمت نظر ها بود با مورش
کمان ابروی جانان نمیپیچد سر از حافظ **** ولیکن خنده می آید بدین بازوی بی زورش
سلام مانا جون 
من اومدم شمال کمتر به نت سر میزنم بخاطر همین کمتر میتونم کامنت بذارم ولی هر وقت وبتو بخونم حتما نظرمو مینویسم عزیزم 
پاسخ:
سلام خوش بگذره عزیزم 
...سلام. این خوبه که علایق مشتری مداری داشته باشی. این خوبه که هر روز تعداد کامنتاتو بشماری و از کم بودنشون به خودت و نوشته هات شک کنی . این خوبه که علی رغم اینک این روزا کم می نویسی و (با عرض پوزش) علی رغم انشای خوبی که داری در فضای محدودی کار می کنی باز از مخاطبت انتظار بیشتری داری......اما اینا همش بخاطر اینه که دغدغه نداری اگه درکت نمی کنن و فقط با دوستای نزدیک خوشی اینه که حرفات به خیلی از دلا نمی شینه.آره خیلیا میان و می خوننت.....زیادن اما برای همذات پنداری باید از توی دلا باخبر باشی از درددلا بدونی و بگی از غمها و شادیا از رنجها و کامیابی ها و..... مادامی که همونطوری که خودت همیشه خواستی و گفتی دلت نمی خواد وارد "دغدغه ها" بشی اوضاع همینه که می بینی. اگه حس می کنی شعار دادم یا بازم روشنفکربازی درآورم! منو می بخشی اما اصلا منظورم این بازیا نیست خواننده دلش می خواد از دلش بگی حرفای دلگرم کننده می خوان این مردم, حرفایی نابتر........ و همونطور که عرض کردم تا وقتی که تو دغدغه هات رفتارای روزمرگیته وضع همینه که هست. تو در دایره بسته ای می چرخی که فرارازش زمانی ممکنه که  "بخوای"  ویا بهتره بگم  "بتونی"  ازش فرار کنی.
 ببخش اگه نصیحت گونه نوشتم.شایدم انتظارم زیاده نمی دونم..........
پاسخ:
سلام
من از دغدغه ها ، غم ها و شادی ها ، مشکلات و کامیابی های خودم مینویسم شرمنده ام که نمیتونم مثل شما از دغدغه های دیگران بنویسم
خواننده ها هم اگه دنبال نوشته هایی به قول شما ناب تر هستن ، لزومی نداره اینجا رو بخونن . هیچ اجباری وجود نداره .
من از مخاطبم هیچ انتظاری ندارم فقط این سوال ایجاد شد  که چرا میخونن و چیزی نمیگن
البته بعد از اینکه نظرات دوستان رو دیدم از نوشتن این پست پشیمون شدم چون واقعا تعداد نظرات اهمیت نداره .

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی