فارماتون

ای عشق ، که جمله از تو شادند

فارماتون

ای عشق ، که جمله از تو شادند

  • ۰
  • ۰

با وفا تر گشت یارم اندکی / خوش برآمد دی نگارم اندکی

دی بخندید آن بهار نیکوان / گشت خندان روزگارم اندکی

خوش برآمد آن گل صد برگ من / سبز تر شد سبزه زارم اندکی

صبحدم آن صبح من زد یک نفس / زان نفس من برقرارم اندکی

ابر من دی بر لب دریا نشست / خاک شو تا بر تو بارم اندکی

خوش ببارم خاک را گلها دهم / باش کاندر دست خارم اندکی

مهلتم ده خوش به خوش از سر مرو / صبر کن تا سر بخارم اندکی

نی غلط گفتم که اندر عشق او / کافرم گر صبر دارم اندکی

مولانا

(این غزل جزو غزلای مورد علاقمه )

1.جمعه روز جهانی کودک بود :) .  من خودم همونطور که سالهاست دارم میگم علاقه ای به داشتن یکی از اون فسقلیا ندارم البته یکی از دلایل مهمش اینه که بابا ی بچه رو ندارم :)))))))) اما عاشق بچه های مردمم. :)) عاشق کیلیپ های ضبط شده از بچه ها توی شبکه های مجازی . توی خیابون یه جوری نگاشون میکنمم  ماماناشون فکر میکنن یا بچه دار نمیشم یا بچه دزدم :)))))))))) . من فکر میکنم 10 درصد از آدمها هم نمیدونن باید با بچه چه جوری رفتار کرد که روحش آسیب نبینه ... بگذریم . خلاصه که به مناسبت روز کودک مجموعه اشعار محمد علی بهمنی رو از مادرم هدیه گرفتم . :)) چون معتقده من سه سالمه !!!  البته تا پارسال فکر میکرد دو سال و نیم ام . اما امسال دیگه راضی شد که 3 ام.

( من قبول دارم که لوسم اما به خدا ازون بچه های لوس پروعه قهر قهروی طلبکار نیستم!!! لوسیم در حدی که مخاطب رو نیازمند متوکلوپرامید کنه نیست بهتون قول میدم اینو )


2. چند روز پیش نشسته بودم روی زمین اتاقم داشتم انگشتری که خریدم رو توی دستم تماشا میکردم ( من عاشق انگشترم ) غرق در لذت و تفکرات مختلف ( تفکراتم خاک بر سری نبودا :)) نهایتا در حد این بود که اگه خواستم ازدواج کنم نگین حلقم چه مدلی باشه ) که یک دفعه واسم توی تلگرام پیام اومد . دوستم بود . گفت مانا خانوم دکتر فلانی تو رو حذف کرد!!!!!!!!!!!!!!!! گفتم چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/ مگه امروز کلاس داشتیم؟ گفت آره دیگه :))) داستان ازین قراره که من از اول این ترم درگیر پایان نامه بودم و این درس هم اختیاری بود و منم نادیده گرفتمش و چون بچه های ترم قبل گفتن حضور غیاب نمیکنه منم نرفتم خخخخ در حالیکه هر هفته حضور غیاب کرده و بعد از 7 تا غیبت نهایتا تصمیم به حذفم گرفته خخخخخ


هیچی دیگه عیشم ناقص موند و انگشترو در آوردم و به سمت آشپزخونه روان شدم . مادرم از اونجایی که یه جورایی به عرفان علاقه داره  و شدیدا در حال مطالعه ی مولانا و آثاری در زمینه ی اشعار مولاناست با شنیدن خبر حذف گفت :: دخترم حتما باید این اتفاق می افتاده!! برات لازم بودم عزیزم ! الان هم که پیش اومده دیگه ! برو از زندگیت لذت ببر تا فردا! فردا برو به استاد بگو حذفت نکنه !!!!! برو شادی کن !!!! گفتم مامان حذف یعنی صفر توی کارنامه ! یعنی معدل میاد به فلاکت میرسه ! گفت صفر که نمیده ترم دیگه دوباره بر میداری . گفتم تقصیر خودم بود آخه . خیلی غیبت کردم ! گفت نه تقصیر تو نبوده !! به هر حال شاید امروز میرفتی و خدای نکرده توی راه میخوردی زمین ! اصن خوب شد نرفتی !!!


شبش با دوستم حرف زدم ! گفت خیلی با قدرت و منطق برو بگو درستون اختیاری بود و برای نمره آوردن گرفته بودم واسه همین نیومدم!! :))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))) البته دراون لحظه کسل بودم نخندیدم ولی اززون روز تا الان هر ببار یادم می افته میمیرم از خنده خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ البته دلداری هم داد ک اونا م انسانن و درک میکنن . بهش گفتم میخوام به استاد بگم افسردگی فصلی دارم خخخخ یه مقدار علایمشو مرور کردیم :))))))


فرداش عازم دانشگاه شدم رفتم توی اتاق استاد . سلام کردم گفتم میخوام در مورد مساله ای باهاتون حرف بزنم . گفت غیبت کردی حذفت کردم؟:)) گفتم بله :دی ( وقتی میخوام جدی باشم خندم میگیره ) گفت خب حذف کردم دیگه :)) گفتم من گرفتار و درگیرم به خاطر پایان نامه شما خودتون که در جریانید . گفت میدونم اما واحدی که برداشتی رو باید می اومدی . گفتم واقعا نمیتونستم . دیگه درسم داره تموم میشه . گفت فرق شما با کسی که همه ی جلسه ها اومده چیه چرا باید فرق بذارم؟  گفتم آخه من افسردگی فصلی دارم :)))))) یه نگاهی کرد گفت تو ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خندش گرفته بود خودمم خندم گرفته بود . گفت اینا دلیل قابل قبولی نیس که :))))))) در نهایت گفت من نمره ی مفت به کسی نمیدم ! حالا بقیه ی کلاسا رو بیا تا ببینم چی میشه خخخخخخخخخخخ حالا بچه ها دعا کنید حذفم نکنه !!!


توی داروخونه ده دقیقه مونده بود که شیفتم تموم شه . تلفنم زنگ میخوره :

جانم ؟ سلام عزیزم .

عه اومدی دنبالم ؟ دم در داروخونه ای ؟

باشه باشه الان میام

واستا اومدم . زود میام معطل نشی . خدافظظظ

در عرض 20 ثانیه لباسو عوض کردم و رفتم . مامانم اومده بود دنبالم . اونا فک کرده بودن دوست پسرم !!! اومده دنبالم . خخخخخخخخخخخ با لبخند های معنی دارشون تا دم در همراهیم کردن :))))))))))))))






  • ۹۴/۰۹/۰۲
  • مانا مانا

نظرات (۴)

افسردگى فصلى :dخخخخخخخخخ
پاسخ:
:)
ادرس وبلاگ یا ایمیل نذاشتین
غزل زیبایی بود مرسی:*
 دوستات چرا زودتر خبر ندادن که حضور غیاب می کنه؟ من عاشق مامانت شدم ^_^
 استاداتون چقدر نایسن :)
پاسخ:
خواهش میکنم عزیزم:*
اخه چند جلسه ی اول از روی لیست نمیخوند .میگفت اسمانونو بنویسین توی کاغذ بدین .منم گفتم با اون همه گرفتاری نمیره با لیست انطباق بده ! :دی
خخخخ قربونت برم عزیزم . میبینی چه منطقی با حذف من برخورد کرد؟ خخخخخخخخ
همه ی استادامون هم انقدر نایس نیستن . هنوز هم من به لبخنداش شک دارم . یه دفعه دیدی کار خودشو کرد.
من خیلى کم ادرس میذاشتماا🙈
سلام مانا جان 
انگشترت مبارک باشه 

ایشالا درسیو که با این استادت داری پاس بشی با نمره عالی 

میثمم یه جلسه برای یکی از درساش غیبت کرده بود استادش کلی تهدیدش کرد که اگه بازم غیبت کنه حذفش میکنه  و اگه میخواد غیبت کنه باید بره دانشگاه آزاد الان همیشه سرکلاس این استاده مرخصی میگیره 
پاسخ:
سلام مرسی عزیزم :********
انشالله دعا کن
من نمیدونم واقعا بود و نبود ما واسشون چه فرقی داره

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی