فارماتون

ای عشق ، که جمله از تو شادند

فارماتون

ای عشق ، که جمله از تو شادند

۱ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

سلام

تقریبا دو ماه میشه که پست نذاشتم . از بچگی این اخلاقمو حفظ کردم . همیشه تصمیم میگیرفتم خاطراتمو بنویسم . چند تایی رو مینوشتم و یا دیگه حس و حال نوشتن نداشتم یا پشیمون میشدم و همونایی رو هم که نوشته بودم پاره میکردم .....

البته اینکه مطالبی که مینویسم خوندنی نیست و یه جورایی زندگیمو مینویسم ، در نداشتن مخاطب و واپس زدگی میل به نوشتنم موثره . :)) واپس زدگی؟؟؟؟؟؟؟؟؟:))))))))))))

میدونین اولین بار این کلمه رو کجا خوندم؟ توی کتاب دینی ! توی زیر نویس نوشته بود که فروید گفته : تمام مشکلات روحی از واپس زدگی میل جنسی ناشی میشه :)))))))))

خلاصه که این دوماهی که ننوشتم اگه البته واسه کسی مهم باشه :)) اتفاق قابل ذکری نیفتاد . همه چی تقریبا ! مثه قبله .

آلودگی هوای شدیدی رو پشت سر گذاشتم تا مرز خفگی پیش رفتم .... سرفه و سر درد و تهوع و اعصاب خوردی ........

درس خوندم مثل همیشه و الانم همچنان دارم میخونم ...... یه مرکز خرید باحال پیدا کردم که خیلی مارکای خوبی اونجا نمایندگی دارن . یه بار رفتم دو تا کیف خریدم . یه بار رفتیم دماوند . دیگه انواع و اقسام مزاحم های تلگرامی رو تجربه کردم! واقعا یه مورد خیلی پیش اومد توی این دوماه . همشون میخواستن با من دوست شن ! البته یکی دو تاشون قصدشون ازدواج بود :)))))))))))))))))))) دیگه اینکه با یه دوست عزیز نیمه مجازیم قهر کردم کلا ! ارتباطم با دوستای واقعی هم یه مقدار کم شد. در حد غیر قابل تصوری مولانا خوندم. حدود 30 تا فیلم دیدم .

یه مهمونی رفتم که خیلی خوش گذشت . تولد دوست برادرم . مهمونی خیلی با مزه بود . خب اکثرا جوون بودیم . اما پدر مادر دوست برادرم و پدر و مادر خانومش هم بودن :)) . البته پدر مادراشون دلشون انقدر جوون بود که سخت نگذشت . اونا شیطون تر از ما بودن والا !

دیگه اینکه بعد از 5 سال موهامو تیره ی تیره کردم . :دی رنگ موی اصلی ه خودم قهوه ای ه تیره ی تیره ست . الانم دوباره همون رنگی کردم .وقتی دبیرستانم تموم شد و شروع کردم به درس خوندن واسه کنکور اجازه ی رنگ کردن مو از سمت مادرم صادر شد خب سالهای اول فقط های لایت میکدرم و کل مو رو رنگ نمیکردم . اما یکی دو سال که گذشت دیگه کلا موهامو روشن میکردم . روشنه روشن ! اما دیگه خسته شدم . زدم به سیم آخر  تیره کردم . الانم حس میکنم خیلی بهم میاد :) . دیگه چیزی یادم نمیاد راستش .

شعر نوشت :


خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست

گشاد کار من اندر کرشمه‌های تو بست

مرا و سرو چمن را به خاک راه نشاند

زمانه تا قصب نرگس قبای تو بست

ز کار ما و دل غنچه صد گره بگشود

نسیم گل چو دل اندر پی هوای تو بست

مرا به بند تو دوران چرخ راضی کرد

ولی چه سود که سررشته در رضای تو بست

چو نافه بر دل مسکین من گره مفکن

که عهد با سر زلف گره گشای تو بست

تو خود وصال دگر بودی ای نسیم وصال

خطا نگر که دل امید در وفای تو بست

ز دست جور تو گفتم ز شهر خواهم رفت

به خنده گفت که حافظ برو که پای تو بست


شعر نوشت 2 : جفا که با من دل خسته میکنی سهل است / غرض وفاست که با مردم دگر نکنی


پی نوشت : سه روز دیگه ولنتاینه . تا کی برادر من جور این نیمه ی خاک بر سر رو بکشه و واسه من کادو بخره ؟ آخه درسته که خوده گور به گور شده ت نمیای .و هزینه ها رو برادر من متحمل میشه ؟ :)) بی تربیت !



  • مانا مانا