فارماتون

ای عشق ، که جمله از تو شادند

فارماتون

ای عشق ، که جمله از تو شادند

  • ۰
  • ۰

سلام . رسیدنٍ پادشاهٍ فصل ها ، پاییزٍ زیبا رو تبریک میگم . امیدوارم سالم ، شاد و عاشق باشید :)

پاییز فصل عشقه، فصل عاشق شدنه ......

اصلا مهم نیست که واقعا عاشق کسی هستم یا نه . مهم همون حس خوبیه که دارم . نمیدونم اسمشو میشه عشق گذاشت یا نه..........فقط حالم بهتره . 

میخوام برای تو بنویسم ، برای تو که شاید اینجا رو بخونی ، شاید هیچ وقت اینجا رو نخونی . برای تو که شاید یه روز وجود خارجی پیدا کنی ، شاید هم هیچ وقت نباشی . برای تو که شاید واقعی باشی شاید هم فقط در حد یه توهم که باعث نوشتن این پست شد، باقی بمونی... فارغ از همه ی اینها الان دلم میخواد اینا رو برات بنویسم .........


توِ عزیزم: وقتی حس کردی به من علاقه داری ، در ذهنت تجسم کن منو و کم کم تمام چیزهایی رو که دارم در ذهنت از من بگیر .... اگر به نظرت زیبا هستم ، تصور کن که نیستم ... اگر اندام من رو میپسندی ، خیال کن که این اندام رو دیگه ندارم ، اگر تحصیلاتم مورده علاقته ، فکر کن تحصیل کرده نیستم . خواهش میکنم این کاری که گفتم رو انجام بده . بعد اگر هنوز هم به من علاقه داشتی روی این حس حساب کن .

اگر دیدی بدون ظاهری زیبا بدون تحصیل بدون اصالت دیگه دوستم نداری (اگه به نظرت اینها رو دارم البته !)، پس هر دختر زیبا ، اصیل و تحصیل کرده ای رو میتونی دوست داشته باشی . تفاوت من با دیگران برای تو چیه؟ اون تفاوته که برای من ارزش داره . فکر کن ، اگر دیدی تفاوتی دارم  به دوست داشتنت ادامه بده . من رو تصور کن که شاد نیستم که بیمارم که خسته ام که بی پولم که کلافه ام ، باز هم منو دوست داری ؟

خیلی مهمه که خودِ  منو دوست داشته باشی .
بدون توجه به ظاهرم ، خانوادم ، اصل و نسب ، تحصیل ، شغل ، محل ِ زندگی ......... با همه ی خصوصیات خوب و بدم . میتونی منو اینجوری دوست داشته باشی؟ منو بی دلیل دوست داشته باش ... خواهش میکنم .

ظاهر ، تحصیلات ،وضع مالی ،خانواده، اصالت و خصوصیات اخلاقی و ... مهم هستن اما اینا دلیل دوست داشتن نیستن .

ممکنه سخت باشه اما خیلی مهمه . منم در مورد تو این کارو میکنم .

میدونی شاید آدمهایی که من رو حقیقتا دوست دارن تعدادشون از انگشتهای یک دست هم کمتر باشه اما همین تعداد کم من رو بی اندازه دوست دارن . خودِ خودِ منو ، بدون توقع بدون نیاز بدون توجه به خصوصیاتم بدون توجه به هیچ چیز دیگه ای غیر من ، دوستم دارن.

من به این مدل دوست داشتن عادت دارم . من رو با شرط و شروط نخواه .............

یا من رو اصلا نخواه یا عاشقانه بخواه . من از کم خواسته شدن عذاب میکشم .

آواز داد اختر، بس روشن است امشب

گفتم ستارگان را: مه با من است امشب

بر رو به بام بالا ، از بهر الصلا را

گل چیدنست امشب می خوردنست امشب

تا روز دلبر ما اندر بر است چون دل

دستش به مهر ، ما را در گردنست امشب

تا روز زنگیان را با روم دار و گیرست

تا روز چنگیان را تنتن تنست امشب

تا روز ساغر می در گردش است و بخشش

تا روز گل به خلوت با سوسن است امشب

امشب شراب وصلت بر خاص و عام ریزم

شادی آنکه ماهت بر روزنست امشب

داوود وار ما را آهن چو موم گردد

کاهن رباست دلبر ، دل آهن است امشب

بگشای دست دل را تا پای عشق کوبد

کان زار ترس دیده در مامن است امشب

بر روی چون زر من ای بخت بوسه میده

کاین زر گازدیده در معدنست امشب

آن کو به مکر و دانش میبست راه ما را

پالان خر برو نه ، کو کودنست امشب

شمشیر آبدارش پوسیده ست و چوبین

وان نیزه ی درازش چون سوزنست امشب

خرگاه عنکبوتست آن قلعه ی حصینش

برگستوان و خودش چون روغن است امشب

خاموش کن که طامع الکن بود همیشه

با او چه بحث داری ؟ کو الکنست امشب

مولانا

پی نوشت : لیلی دلمون واست تنگ میشه زودتر سروع به نوشتن کن پیلیزززز

فیلم نوشت : فیلم کمپ X-ray با بازی پیمان معادی رو دیدم . خیلی قشنگ بود .






  • ۹۴/۰۷/۰۱
  • مانا مانا

نظرات (۷)

خیلی متن قشنگی بود :)
من رو زمستون ها لطفا بیشتر دوست داشته باشه ^  ^
چه شعر فوق العاده ای، من قبلا بیشتر شعر نو می خوندم گاهی حافظ و سعدی یه کوچولو هم پروین اما اخیرا به شدت متمایل شدم به سمت مولانا یحتمل عاملش تویی ؛))
:** 
پاسخ:
مرسی عزیزم 
آخه پاییز عاشقانه تره . ولی زمستونم باید زیاد دوست داشته باشه هوام سرده به هر حال :))) استغفرالله . تسبیح مرتضی کجاست ؟ من تسبیحمو داروخونه جا گذاشتم
اخی عزیزم خوشحالم خوشت اومد :**** شعرای مولانا خیلی خوبه لیلی .

سلام عزیزم 

منم باهات در مورد چیزایی که نوشتی موافقم 

 عزیزم برات آرزو میکنم که ایشالا همون آدمی نصیبت بشه که دوست داری و از ته دل و با تموم وجودش فقط و فقط تو رو بخاطر خودت بخواد 

این خیلی قشنگه که  آدم کنار همچین آدمی زندگی کنه
 
میدونی یاد برنامه ماه عسل افتادم که دختره تو دوران نامزدیش قطع نخاع میشه و تمام صورتش توی تصادف آسیب میبینه و پسره با اون شرایط باهاش ازدواج میکنه و خیلی کارای دیگه با وجود شرایطی که دختره داشته انجام میده 



پاسخ:
ممنونم عزیزم 
واقعا؟؟؟ چه ادمای خوبی پیدا میشن ....
خیلی فانتزیه. یعنی حاضری با ی خدماتی یا کی زشته ازدواج کنی چون درونش خوبه. چه جالب
پاسخ:
من همچین حرفی نزدم.فقط گفتم به جز زیبایی تحصیلات شغل اصالت، باید یه چیزی رو در من بخواد و به خاطره اون تفاوتی که براش با دیگران دارم عاشقم باشه . من ممکنه عاشق یه پسری بشم که مثلا دکتره خوشتیپه مهربونه و ... این ها در درجه ی اوله ،مرحله ی بعد امتحان کردنه این حسمه.که اگر این ویژگی ها رو نداشت یا اگر چیزهایی که داره از دست بده باز هم میخوامش یا نه؟ طبیعیه که ظاهر و پرستیژ ادمها رو به هم ممکنه جذب کنه. اما علاقشون نباید به ظاهر و شغل و تحصیل هم خلاصه شه . 
باز من چون خودم همچین چیزی رو نمیتونم برا خودم تصور کنم از دیگر هم نمیتونم بخوام. خیلی چیز سختیه
پاسخ:
اگه دو نفر به این مرحله برسن تمام روزهای زندگیشون با لذت سپری میشه 
ارزش سختیشو داره
سلام
به به رو آوردی به سمت پست های ارزشی :)))
خوب اگه همه چیز رو بگیری که چیزی باقی نمیمونه :))
ولی جدا از شوخی ، موافقم!
نمونه ی بارز دوست داشتن بدون قید و شرط ، عشق مادر به فرزندش هستش که حتی تا درجه ی از خودگذشتگی هم میره...
و خلاصه ی همه ی این صحبت ها غزلی از سعدی هستش به خصوص بیت آخرش که در ذیل آمده ، البته متاسفانه سنتی گوش نمیدی چون استاد شجریان به بهترین نحو این غزل رو اجرا کرده...


گویند تمنایی از دوست بکن سعدی

جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنایی


در ضمن با زمستون بیشتر موافقم و تسبیح هم ندارم :)))

پاسخ:
سلام دستت درد نکنه یعنی پستای دیگم ارزشی نبود ؟ برو از خدا بترس
البته که در اینده نمیشه کسی مثل مادر عاشق ما باشه اما دلم میخواد حداقل سعی خودمونو کنیم که خودشو دوست داشته باشیم فارغ از آپشن هایی که داره خخخخخ
سعدی جان میفرمایند:
امیدِ تو بیرون برد از دل همه امیدی
سودای تو خالی کرد از سر همه سودایی
من که میدونم واسه چی با زمستون موافق تری ، برو خجالت بکش .
الکی هم نگو خودت به لیلی گفتی زیاد تسبیح داری:)))))))
سلام. مطلبتان را خوندم.مطابق انتظار سلیس و خوب به بیان خواسته ها و اعتقادات خودتون پرداختین.اصولا دربیان ساختار یک ایده مادامی که اعتقاد حاکم باشد هارمونی کلمات به سان یک ارکستر عمل می کنن.چنان هماهنگ ردیف هم می شوند که شنونده و خواننده آن تحت تاثیر قرار می گیرد.شما نیز با توجه به اعتقاد رفتاری خودتون آنچه در خصوص هنر عشق ورزیدن را می پسندیدبیان نمودی، تا اینجا هیچ ایرادی وجود نداره واقعیت اینه که اگه با توجه به ترکیب بندی جنسیتی هم بخوایم نگاه غیر سانتیمانتالی به نوشته تون داشته باشیم چنین نیازها و ایده ال هایی موجه و طبیعی جلوه می کنه.بله خیلی شیرین و تاتری هست گفتن اینکه کمال گرا باشیم وبه فطرت و درون و من وجودی افراد نگاه کنیم  نه به ظواهر و چشم و ابرو و شغل و مرتبه آدما.مطالباتی دمکراتیک و انسانی.اما سوال اساسی ازین جا به بعده که بوجود میاد. آیا خودم، خود درخواستگرم تا چه اندازه معیارهایی رو که گفته بر میتابه.آیا من هم به آنچه می گویم اعتقاد دارم؟یا این فقط انتظاریه که از آن دیگری دارم.یه هوش طبیعی هزار بار فریاد می زنه مادامی که در هزار توی وجودیمان به آنچه می گوییم اعتقاد نداشته باشیم و انتظارمان فراتر از توانایی مان در اجرای متقابل آن است، هرگز و هرگز به آرامشی که از عشق پاک و لایزال طلب می کنیم نمی رسیم.مادامی که بخواهیم و خود توانایی اجرایش را نداشته باشیم فقط باد در هاون کوفته ایم! درخواست هایتان زیبا،  انسانی ، کمال گرا و تاکیدآ غیر مادیست. اما متاسفانه در انتهای پستتان تا توانستید از ایده آل های ذهنی خود عکس و پوستر گذاشتید.ویلاهای اشرافی و خانه های بزرگ و لوکس و رویایی طلب می کنید. باور داشته باشید سنخیتی بین تمایلات انسانی و شریف با تجمل و مد وجود نداره.دو پادشاه در یک اقلیم نمی گنجند. نمی شود هم کمال گرا و سیرت طلب بود و هم مادی و تجمل خواه. بگذارید مثالی از نوع شغل خودم برایتون بیارم. تا زمانی که پی ریزی و فونداسیون بنایی بر اساس طرح و نقشه و اصول مهندسی ریخته نشود آنچه در دید عموم قرار می گیرد بنایی سست و بی پایه و لغزان است.اگر خواسته هایمان واقعی و تئوریزه شده نباشد مطمن باشید بنای زندگی بعد از آن خسته کننده و به نوعی روزمره گی است.نمی شود هم تمایلات زیبا و معقول انسانی و فطرتی داشت و هم خواسته های روبنایی آن هم در حد اعلایش را جستجو کرد.تقاضا مندم بین ایده آل ها و واقعیات جاری تفاوت قائل شوید و آنچه برای خود نمی پسندید برای دیگران نیز....باید مرزی بین آرمانها و تمناها  و واقعیات زندگی قائل شد. باید روراست بود شعر زیبایی که از مولانا در انتهای پستتان گذاشتید را با دقت بیشتری بخونیدلطفا. تقارنی بین درک امروزی تان با نگاه شهودی مولانا می بینید؟
پاسخ:
سلام . هیچ تضادی بین ایده ال هام از همسر یا عشقم با ویلا یا زندگیه اشرافی نمیبینم . ضمن اینکه من اون ویلا ها رو از کسی نخواستم بلکه فقط ویلاهای مورد علاقم رو نشون دادم . هیچ گونه تضادی بین عشق و زندگی لوکس نیست . ممکنه عشق من برای من یکی از ویلاها رو بخره اما خریدن یا نخریدنش تاثیری در میزان علاقم نداره . خودم هم ادمها رو با پولشون نمیسنجم . 
ممنون از نظرتون 
  • میرزاده خاتون
  • سلام عزیزم. خوبی؟ منم اومدم بیان. شاید بی‌ربط باشه اما وقتی پستت رو خوندم یاد خودم افتادم که همیشه می‌گم من رو وقتی عصبانی هستم هم دوستم داشته باش وقتی ناراحتت می‌کنم هم دوستم داشته باش وقتی باهات قهر می‌کنم هم دوستم داشته باش  :d
    پاسخ:
    :))
    سلام عزیزم :*
    خب وظیفشونه به هر حال :)) باید دوست داشته باشن خخخخخ

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی